اجازه نده دنیا ۵ چیز را از تو بگیرد
۱- لحظه پاک بودنت باخدا
۲- نیکی به والدین
۳-محبت به خانوادهات
۴-احسان ونیکی به اطرافیانت
۵-اخلاص در کردارت
اجازه نده دنیا ۵ چیز را از تو بگیرد
۱- لحظه پاک بودنت باخدا
۲- نیکی به والدین
۳-محبت به خانوادهات
۴-احسان ونیکی به اطرافیانت
۵-اخلاص در کردارت
اندر حکایت شکر و ناشکریهای ما آدم ها
پیرمرد تهیدستی "زندگی" را در فقر و تنگدستی میگذراند، و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از "قضا" یک روز که به آسیاب رفته بود،
دهقانی مقداری "گندم" در دامن لباسش ریخت.
پیرمرد "خوشحال" شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید !!!!
در همان حال با "پروردگار" از مشکلات خود سخن می گفت، و برای گشایش آنها "فرج" می طلبید و تکرار میکرد؛
"ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.."
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش "باز" شد، و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به "خدا" کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟
پیرمرد بسیار ناراحت نشست، تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از "طلا" ریخته اند...
"تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه"
زمانی که خوشحال هستید قول ندهید! و زمانی که ناراحت هستید تصمیمات مهم نگیرید!
انسان ها زمان شادی بدترین قول ها و زمان ناراحتی بدترین تصمیمات را میگیرند...
چارلى میگوید: پس از کلى فقر، به ثروت و شهرت رسیدم . اموخته ام که با پول ... میتوان ساعت خرید، ولى زمان نه ... میتوان مقام خرید، ولى احترام نه ... میتوان کتاب خرید، ولى دانش نه... میتوان دارو خرید ولى سلامتى نه، میتوان رختخواب خرید، ولى خواب راحت نه ...
ارزش ادمها به دارایى آنها نیست به معرفت آنهاست